در بیمارستان به عیادتش رفتم. فقط با اشاره چشم و دست حرف میزد ولی هشیاری کامل داشت. گویی میخواست چیزی به من بگوید، اشارهای به دکتر کرد. کاغذ و قلمی به دستش داد. نتوانست بنویسد. دکتر که با او مأنوس بود، پرسید: «حاج آقا! میخواهید همان سفارش را به آقای دکتر توکلی بکنید؟» با اشاره چشم تأیید کرد.
دکتر کاغذی به دست من داد که جملاتی کج و معوج روی آن نگاشته شده بود: «بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین؛ مرگ حتمی است؛ ولی گاهی میبینیم سالمی بیهیچ سببی در لحظه میمیرد و گاهی بیماری شفا مییابد. من دوست دارم کارم را تمام کنم.»
کار ناتمام مانده او که آرزو داشت تمام کند و برود، دو چیز بود: مبارزه برای حذف ربا از سیستم پولی و مالی کشور و تلاش برای تدوین علوم انسانی اسلامی.
منبع: خبرگزاری فارس
راوی: احمد توکلی
آیتالله حائری شیرازی
نظرات (۰)