حکایت خوبان ۲۸۰ | مهمان پیامبر

مهمان پیامبر

هنوز محاکمه تمام نشده بود که جایگاه اعدام وی را آماده کردند. حتی اجازه خواندن نماز عصر را نیز به او ندادند. قبل از اعدام، روی چهارپایه رفت و برای مردم صحبت کرد:

«خدایا، تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم. من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، گفتند قوطی سیگارش بود.  خدایا تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم می‌گویم که مؤسس این اساس [مشروطه]، لامذهبین هستند که مردم را فریب داده‌اند؛ این اساس مخالف اسلام است.»

در همان هنگام یک نفر برای او پیغام آورد که شما این مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن برهانید و او در جواب فرمود:

«دیشب رسول خدا (ص) را در خواب دیدم، فرمودند: «فردا شب مهمان منی.» من چنین امضایی نخواهم کرد.»

منبع: خبرگزاری دانشجو

آیت‌الله «شیخ فضل‌الله نوری»

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۱)

  • سید عرفان مساوات
  • سلام خدمت دوستان عزیز (مسجد نما) مرسی از مطالب زیبا و دوست داشنیتون ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی