یاد یاران ۲۷۵ | قبرهای غریب

قبرهای غریب

روزهای آخر اسفند بود که به سمت مناطق عملیاتی حرکت کردیم. آن موقع هنوز برنامه راهیان نور به شکل امروزی نبود. ما به همراه خانواده و نزدیکان با یک اتوبوس رفته بودیم. به فکه که رسیدیم، کمی جلوتر از آن، مقر تخریب ما بود که اسم آنجا را الوارثین گذاشته بودیم. رسول کم سن و سال بود. به رسول می‌گفتم: «نگاه کن پسرم، ببین بچه‌ها این قبرها را زمان جنگ کنده بودند؛ می‌آمدند داخل این قبرها، نماز می‌خواندند، نماز شب می‌خواندند، مناجات می‌کردند، ولی حالا این قبرها غریب مانده‌اند! دیگر از آن حال و هوا خبری نیست!»

بعد نماز ظهر یک‌دفعه متوجه شدم رسول نیست. با مادرش دنبالش گشتیم که دیدیم رفته داخل یکی از این قبرها، به سجده افتاده و چفیه روی سرش کشیده، گریه می‌کند. بنده حقیقتاً همان‌جا گریه‌ام گرفت.

راوی: پدر شهید

منبع: مشرق

شهید مدافع حرم رسول خلیلی

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۱)

  • علیرضا دیلمی
  • فدای شهدا




    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی