یاد یاران ۲۶۸ | مِستِر وایت

مِستِر وایت

یکی از دوستان محمدحسن دندانپزشکی بود که اهل گویان نبود، اقامتش با مشکل مواجه شده بود و نمی‌توانست کار بکند و حدود یک سال بیکار بود سه تا بچه هم داشت، محمدحسن خیلی کمکش می‌کرد. می‌گفت بچه‌دار است و درآمدی ندارد. بچه‌هایش خیلی محمدحسن را دوست داشتند، همیشه دست‌پر می‌رفت خانه‌شان و لباس سفید بلندی می‌پوشید صدایش می‌زدند: «مستر وایت.»

دکتر خیلی به تنگ آمده بود، آمد کالج و گفت زندگی‌اش خیلی سخت شده. محمدحسن دعوتش کرد برای دعای کمیل. قبل از دعا برایش با دلی شکسته حدیث کساء خواند و خیلی دعایش کرد. سه روز بعد دعوت‌نامه‌ای از یک بیمارستان در جزایر اطراف برایش آمد که همکار و هم اقامتش را تضمین کرده بود. خودش و همسرش آمدند و گفتند می‌خواهند شیعه شوند. وقتی می‌رفتند خانمش حجاب کامل داشت و رفت.

راوی: همسر شهید

منبع: سایت شهود، ستاد کنگره شهدا و ایثارگران روحانی استان قم

روحانی شهید محمدحسن ابراهیمی، مبلغ اسلام در کشور گویان

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی