حکایت خوبان ۲۶۶ | روز از نو، روزی از نو

روز از نو، روزی از نو

بچه‌ها را برمی‌داشتیم و به دنبال آقا به روستاها می‌رفتیم. با توجه به تبلیغات ضدروحانی رژیم، ایشان جاهایی را انتخاب می‌کرد که سختی بیشتر و نیاز شدیدتر داشته باشند. در ورود ما به بعضی از روستاها با استقبال سرد روستاییان مواجه می‌شدیم. در همین روستاها آقا با شوق و علاقه فراوانی با شیوه‌های پیامبرگونه به هدایت و ارشاد مردم می‌کوشیدند و به‌ویژه توجه بیشتر ایشان بر روی نوجوانان و جوانان این‌گونه روستاها بود. رفتار روستاییان در روزهای آخر اقامت ما با روزهای ورودمان، تفاوتی توصیف‌ناپذیر داشت. مردم با اصرار و التماس از خروج آقا از روستا جلوگیری می‌کردند و از آقا می‌خواستند که مجدداً در یک فرصت دیگر به ده بیایند، ولی ایشان به‌جای این‌که به همان ده برگردند و از این روستای آماده و جذب‌شده استفاده کنند، این محل را به یک روحانی جدید می‌سپردند و خودشان به یک روستای دیگر می‌رفتند و روز از نو روزی از نو...

منبع: تارنمای شهید آوینی

شهید آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی