یاد یاران ۲۵۴ | غذای فرمانده

غذای فرمانده

یک‌شب که قرار بود شام بخوریم، نمی‌دانم چطور شد که من به یاد حسن باقری افتادم. بی‌اختیار جهت دعوت او به شام به اتاق ایشان رفتم. در را چند بار زدم. چون جوابی نشنیدم در را باز کرده و با صحنه عجیبی که الآن هم موهایم سیخ می‌شود مواجه شدم. شهید باقری نان‌هایی را که نیروها اسراف کرده و دور ریخته بودند و به خاطر گلی بودن زمین، نان هم گلی شده بود، جدا نموده و تمیز می‌کرد و می‌خورد. بی‌اختیار اشک از چشم‌هایم جاری شد.

شهید وقتی این حالت را از من دید، به‌سرعت خودش را مرتب نمود و از من سؤال کرد با من کاری دارید؟ در جواب گفتم: آمدم که با ما شام بخورید. گفت: «من شام خورده‌ام (!) ولی برای چای به اتاق شما می‌آیم...»

منبع: منبرک

سردار شهید غلامحسین افشردی معروف به حسن باقری

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی