یاد یاران ۲۵۰ | دوستِ هیئتی

دوستِ هیئتی

دو تا برادر بودند که به‌ظاهر هیئتی نبودند- و به قول بعضی‌ها - آن تیپی. این دو شیفته سید شده بودند و به خاطر دوستی با سید وارد هیئت شدند. یک روز مادر این‌ها شک می‌کند که چرا شب‌ها دیر به خانه می‌آیند! یک‌شب دنبال آن‌ها راه میفتد، می‌بیند پسرهایش رفتند داخل یک زیرزمین، این خانم هم پشت در می‌نشیند و گوش می‌دهد؛ متوجه می‌شود از زیرزمین، صدای مداحی می‌آید. بعد از اتمام مراسم، مادر متوجه می‌شود فرزندانش مشغول نماز شده‌اند. با دیدن این صحنه، مادر هم تحت تأثیر قرار می‌گیرد و او هم به این راه کشید می‌شود.

خود سید بعدها تعریف کرد که این دوتا برادر یک‌شب آمدند، گفتند: «سید! مادر ما می‌خواهد شما را ببیند.» رفتم دیدم خانمی است چادری؛ گفت: «آقا سید! شما من را که نماز نمی‌خواندم، نمازخوان کردی! چادر به سر نمی‌کردم، چادری کردید! ما هر چه داریم! از شما داریم.»

منبع: سایت نوید شاهد

شهید سیدمجتبی علمدار

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی