حکایت خوبان ۲۴۷ | توکل بر خدا

توکل بر خدا

روز اول ماه که می‌خواستم شهریه طلاب را واریز کنم، پول‌ها را شمردم و متوجه شدم که یازده‌هزار‌و‌پانصد تومان کم است. من در بازار افراد ثروتمند آشنا سراغ نداشتم و اگر هم سراغ می‌داشتم، بنایم بر آن نبود که از کسی تقاضا کنم. در اتاقم تنها نشسته بودم؛ عرض کردم: «خدایا! خودت می‌دانی بنا ندارم به سوی غیر تو دست دراز کنم و حال هم امید و اطمینانم به توست.» لحظاتی بیش نگذشت که در منزل را زدند. یک نفر برای حساب وجوهاتش آمد و بیست‌هزار تومان مقدار وجوهات او شد؛ اما وقتی پول‌هایش را شمرد، گفت: «آقا! معذرت می‌خواهم، بیش از این برایم میسر نشد.» وجه را که شمردم دیدم یازده‌هزار‌و‌پانصد تومان است. ایشان همیشه می‌فرمود: «بدانید! اگر برای خدا گام بردارید، درهای رزق و رحتمش را به روی شما می‌گشاید.»

منبع: تارنمای بنیاد هابیلیان

راوی: حجت‌الاسلام عیسی غلامی

آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی