مدرس مردی بسیار سختکوش و پیگیر بود. مأیوس نمیشد و دست از مقاومت نمیکشید. حتی پیروزی رضاشاه هم او را مرعوب نکرد و پیوسته به شکل علنی اعلام میکرد که با حکومت او از اساس مخالف است. روزی که رضاخان یقه این پیر خسته را گرفت و او را با خشم به کنج دیوار زد و فریاد کشید: «سید! آخر تو از جان من چه میخواهی؟» مرحوم مدرس بیآنکه ذرهای ترس به دل راه بدهد، با لهجه شیرین اصفهانی جواب داد: «میخواهم که تو نباشی!»
منبع: تارنمای نوید شاهد
آیتالله سیدحسن مدرس
نظرات (۰)