یاد یاران ۲۴۶ | آتش به اختیار

 آتش به اختیار

کلاس دوم راهنمایى که بود، مجلات عکس مبتذل چاپ می‌کردند. در آرایشگاه، فروشگاه و حتى مغازه‌ها این عکس‌ها را روى در و دیوار نصب مى‌کردند و احمد هر جا این عکس‌ها را مى‌دید پاره مى‌کرد. صاحب مغازه یا فروشگاه مى‌آمد و شکایت احمد را براى ما مى‌آورد. پدر احمد رئیس پاسگاه بود و کسى به حرمت پدرش به احمد چیزى نمى‌گفت. من لبخند مى‌زدم. چون با کارى که احمد انجام مى‌داد، موافق بودم. یک مجله‌ای با عکس‌هاى مبتذل چاپ شده بود که احمد آن‌ها را از هر کیوسک روزنامه‌اى مى‌خرید. پول‌توجیبی‌هایش را جمع مى‌کرد. هر بار ۲۰ تا مجله از چند روزنامه‌فروش مى‌خرید. وقتى مى‌آورد، در دست‌هایش جا نمى‌شد. بعد تمام مجلات را توى باغچه مى‌انداخت. نفت مى‌ریخت و همه را آتش مى‌زد. مى‌گفتم: «چرا این کار را می‌کنی؟» می‌گفت: «این عکس‌ها ذهن جوانان را خراب مى‌کند.»

منبع: تارنمای شهید آوینی

راوی: مادر شهید

شهید احمد کشوری، عقاب تیزپرواز جبهه‌های جنگ

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی