کلاس دوم راهنمایى که بود، مجلات عکس مبتذل چاپ میکردند. در آرایشگاه، فروشگاه و حتى مغازهها این عکسها را روى در و دیوار نصب مىکردند و احمد هر جا این عکسها را مىدید پاره مىکرد. صاحب مغازه یا فروشگاه مىآمد و شکایت احمد را براى ما مىآورد. پدر احمد رئیس پاسگاه بود و کسى به حرمت پدرش به احمد چیزى نمىگفت. من لبخند مىزدم. چون با کارى که احمد انجام مىداد، موافق بودم. یک مجلهای با عکسهاى مبتذل چاپ شده بود که احمد آنها را از هر کیوسک روزنامهاى مىخرید. پولتوجیبیهایش را جمع مىکرد. هر بار ۲۰ تا مجله از چند روزنامهفروش مىخرید. وقتى مىآورد، در دستهایش جا نمىشد. بعد تمام مجلات را توى باغچه مىانداخت. نفت مىریخت و همه را آتش مىزد. مىگفتم: «چرا این کار را میکنی؟» میگفت: «این عکسها ذهن جوانان را خراب مىکند.»
منبع: تارنمای شهید آوینی
راوی: مادر شهید
شهید احمد کشوری، عقاب تیزپرواز جبهههای جنگ
نظرات (۰)