روزی به اتفاق هم از روستا میآمدیم که دیدم از ماشین پیاده شد و به پیرمردی که به نظر نمیرسید وضع اقتصادی بدی داشته باشد، پولی داد. از آقا نورعلی پرسیدم: «موضوع چیه؟!» گفت: «این مرد برای من یک روز که چوپان کوچکی بودم، کار بزرگی انجام داد. باران شدیدی میبارید. این مرد، وقتی مرا دید، «کَپَنَک» (نوعی لباس نمدی مخصوص چوپانان) خودش را از روی دوشش درآورد و روی من انداخت و گفت: «این را بگیر و اینجا استراحت کن.» من هیچوقت این محبت او را فراموش نمیکنم و تا زنده هستم کمکش میکنم.» حاجآقا محبت هیچکس را فراموش نمیکرد و این را «قهرقلی» که آن چوپان است به یاد دارد.
منبع: موسسه فرهنگی هنری شهید شوشتری
راوی: همسر شهید
سردار شهید نورعلی شوشتری
نظرات (۰)