یکشب دوستان آمدند و ما را برداشتند و بردند به یکی از بنگاههای مشهد و یک تویوتای آخرینمدل خریدند. هرچه پرسیدم برای کی؟ گفتند: کاری نداشته باش. فردای آن روز آن ماشین را آوردند جلوی در حزب جمهوری اسلامی که الا بالله باید این را با ماشین شهید هاشمینژاد عوض کنی. رفتم خدمت آقا و قضیه را عرض کردم. بهقدری سید ناراحت شد که گفت: «تصورش را هم نمیکردم که اینقدر پایین فکر کنی!»
گفتم: «آقا! این را میخواهند هدیه بدهند. آن را برای شما خریدهاند. آخر این ماشین که دارید حسابی تق و لق است». من خودم با ماشین ایشان همراهشان رفته بودم بهشهر. وسط راه ده دفعه کاپوت ماشین را بالا زدیم، روغن ریختیم و خلاصه مکافاتی کشیدیم. آقا گفتند: «برو دنبال کارت و ماشین را به دست خودشان.» و روی این جمله تأکید کردند، بنده هم گفتم: چشم!
منبع: راسخون
راوی: جواد نعیمی
شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد
نظرات (۰)