آقا حامد سالها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود. وقتی عاشورا میشد، برای هیئت چهارهزارتا نهار میدادیم که حامد منتظر میشد همه کمکم برن تا کار شستن دیگها رو شروع کنه. با گریه و حال عجیبی شروع به کار میکرد. بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
میگفت: «اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی.»
و همینطور میگفت: «شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگهاست و من از این دیگها حاجتم رو خواهم گرفت.»
منبع: تارنمای ابر و باد
شهید مدافع حریم اهلبیت (علیهمالسلام) حامد جوانی
نظرات (۰)