برای تهیه مهمات باید حاج احمد متوسلیان رو میدیدم. بهطرف اتاق فرماندهی رفتم. در باز بود، اما حاج احمد نبود. یکی از دوستان گفت: «مطمئن نیستم، اما شاید بدونم کجاست.»
بهطرف دستشوییها راه افتادیم. درست حدس زده بود. حاج احمد درحالیکه سطل آب به دست داشت، مشغول نظافت دستشوییها بود. داغ شدم. رفیقمون رفت تا سطل رو از دستش بگیره. حاج احمد یکقدم عقب کشید و به نظافت مشغول شد.
نگاهی کرد و گفت: «یادت باشه! فرمانده هنگام جنگ برادر بزرگتر همه است و در بقیه مواقع کوچکتر از همه...»
منبع: سایت ابر و باد
جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان
نظرات (۰)