یکی از اسرا که بارها با جاسوسیاش برای عراقیها، سبب کتک خوردن بچهها، از جمله حاجآقای ابوترابی شده بود، مریض شد. از شدت تب میسوخت و نیاز به پرستاری داشت، اما کسی حاضر نبود به کسی که اینهمه در حق دیگران بدی کرده، رسیدگی کند. عراقیها هم گوشه آسایشگاه رهایش کردند. حاجی شب تا صبح بالای سرش نشست، مدام او را پاشویه میداد و به او رسیدگی میکرد. اسیر مزبور وقتی چشمانش را باز کرد و دید حاجی اینگونه دارد از او پرستاری میکند از خجالت سرخ شد و پتو را روی سرش کشید. صدای گریهاش آسایشگاه را پرکرده بود. بعد از آن شده بود مرید حاجی. حاجی با محبتش او را زنده کرد.
منبع: کتاب «حجتالاسلام» به نقل از خبرگزاری فارس
درگذشت سید آزادگان حجتالاسلام سید علیاکبر ابوترابی
نظرات (۰)