مجلس ختم تمام شد و آقا با ذکر صلواتی از جایشان برخاست و عصا در دست، از میان مردمی که برای عرض ارادت به سویش میآمدند، بهطرف در خروجی حرکت کرد. آقا با لبخند متینش بهآرامی جواب سلام همه را میداد. به در خروجی رسیدیم. لحظهای از آقا جدا شدم و نعلین کهنه و زرد ایشان را از جاکفشی برداشتم و خم شدم و جلوی پای ایشان جفت کردم.
سر بلند کردم و دیدم که آقا چهرهاش برافروخته شده است و با تعجب به من نگاه میکند: «از این کارها نداشتیم!»
منبع: مرکز تنظیم و نشر آثار آیتاللهالعظمی بهجت
آیتالله محمدتقی بهجت
نظرات (۰)