حکایت خوبان ۲۰۴ | امانِ امام

امانِ امام

در زندان، دوره بازجویی طولانی داشتم. شبی حالم خیلی سخت بود. مجلسی را دیدم که امام خمینی در آنجا درس می‌دادند و صحبت می‌کردند و روحانیون هم زیاد بودند. سیدی وارد شد، امام جلوی او راست‌قامت روی منبر ایستاد و سه بار فرمود الامان، الامان، الامان یا صاحب‌الزمان!

من متوجه شدم وجود مقدس حضرت امام زمان بوده. از فردای آن شب روش بازجویی عوض شد. یکی از صلحا گفت که امام برایت امان گرفته است.

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار و اندیشه‌های حضرت آیت‌الله حائری شیرازی

آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی