دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم. سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند. با اضطراب پرسیدم: «بقیه بچهها چی شدن؟» درحالیکه یکی از آنها سرش را بهسختی بالا میآورد، گفت: «فکر نمیکنم کسی غیر از ما زنده باشد.»
پرسیدم: «این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟» با همان بیرمقیاش جواب داد: «زیر جنازهها مخفیشده بودیم. اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود!
عجب آدمی بود! یکطرف آرپیجی میزد و یکطرف تیربار شلیک میکرد... آذوقه و آب رو پخش میکرد. به مجروحها میرسید. اصلاً این پسر خستگی نداشت.»
گفتم: «از کی داری حرف میزنی؟»
گفت: «یه جَوونی بود که نمیشناختیمش، موهایش اینجوری بود، لباسش اونجوری...»
اینها همه مشخصههای ابراهیم بود.
منبع: سایت شهید آوینی
شهید ابراهیم هادی
نظرات (۰)