حکایت خوبان ۲۰۰ | آشپزی با طعم گریه بر سیدالشهدا

آشپزی با طعم گریه بر سیدالشهدا

یک روز با اصرار استاد را برای ناهار به منزل خودمان بردم. بعد از یک‌بار غذا کشیدن از من خواستند دوباره برایشان غذا بکشم، خیلی تعجب کردم اما چیزی نگفتم، بعد از جمع‌کردن سفره طاقت نیاوردم.

از ایشان پرسیدم: «حضرت استاد ببخشید که این سؤال رو می‌پرسم، آخه شما اهل غذا نیستید، چطور دو بار غذا خواستید؟» استاد فرمودند: «سؤال رو از من کردی، برو جوابشو از خانومت بگیر.»

رفتم از همسرم پرسیدم موقع پختن غذا چه کردی؟ کمی فکر کرد و گفت: «با وضو بودم.» رفتم به ایشان گفتم خانمم با وضو بوده. فرمودند: «اینکه کار همیشگی‌شان است (!)، بپرس دیگر چکار کرده؟»

رفتم پرسیدم، خانمم کمی فکر کرد و گفت: «وقتی داشتم آشپزی می‌کردم کمی با خودم روضه سیدالشهدا رو زمزمه کردم و قطره اشکی هم ریختم.»

نزد استاد رفتم و این را گفتم. لبخندی زدند و گفتند: «بله، دلیل رفتارم این بود.»

منبع: سایت آیت‌الله مجتهدی تهرانی

راوی: یکی از شاگردان

استاد بزرگ اخلاق، آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۱)

  • مهدی سلمانی ماهینی
  • تشکر از مطالب خوب شما

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی