حکایت خوبان ۱۹۵ | چای روضه

دهه‌ عاشورا بود و مجلس عزا در بیت دایر بود. حضرت آقا از اندرونی صدا زدند: «حاج احمد!» سراسیمه رفتم و عرض کردم: «امری دارید؟» فرمودند: «امروز چای روضه را به من ندادید.»

با آن‌که سینی چای از داخل آورده بودند و در خدمتشان بود، رفتم امتثال امر کردم و چای روضه را آوردم و آقا از همان چای روضه نوش جان فرمودند.

«قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری»

خداوند به ما هم معرفتی این‌چنین مرحمت فرماید.

منبع: کتاب بر منبر خاطره به نقل از تارنمای سیره علما

آیت‌الله‌العظمی سید محمدرضا گلپایگانی

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی