آدم بدی نبود. حتی خوبیهای زیادی هم داشت. اما واقعیتش اینه با آدم بدا مشکلی نداشت. مشکل که داشت ولی ترسو بود و کاری باهاشون نداشت!
ببین! کارهای مسجد رو که هرکسی نمیتونه انجام بده. بچهمسجدی باس دل و جیگر داشته باشه. اصلاً اگه دل و جیگر نداره، چرا اومده تو مسجد و بچهمسجدی شده؟
آخه اینجا جنگه، داداش! ما هرلحظه داریم میجنگیم؛ یه بار با نفس خودمون، یه بار با ریاکاری، یه بار هم با دشمنای بیرون مسجد که نمیذارن ما کارمون رو انجام بدیم. دشمنای داخلی و خارجی بیدارن و دارن میجنگن؛ هم جنگ سیاسی و هم اقتصادی و هم اعتقادی. بچهمسجدی باید گلوی دشمن را در همه زمینهها محکم بگیره تا نفس دشمن ببره.
خلاصه مسجد آدم با دل و جیگر میخواد.
نظرات (۰)