امام در روزهای آخر عمرشان به من فرمودند: «اگر خوابیدم، برای اول وقت صدایم بزن.» گفتم: «چشم.» دیدم اول وقت شد و امام خوابیدهاند، حیفم آمد صدایشان بزنم؛ عمل جراحی، سرُمبهدست، گفتم صدایشان نزنم، بهتر است. چند دقیقهای از اذان گذشت و امام چشمهایشان را باز کردند. گفتند: «وقت نماز شده؟» گفتم: «بله.» امام فرموند: «چرا صدایم نزدی؟» گفتم: «۱۰ دقیقه بیشتر وقت نگذشته است.» گفتند: «مگر من به شما نگفتم؟!» امام سپس فرزندش را صدا زدند که احمد بیا. فرمودند: «ناراحتم، از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خواندهام. چرا الآن که پایم لب گور است، ۱۰ دقیقه تأخیر افتاد!»
منبع: سایت سیره علما
راوی: حجتالاسلاموالمسلمین انصاری
نظرات (۰)