یاد یاران ۱۶۹ | برکت صلوات

برکت صلوات

پدرم برای تبلیغ دین و آگاه‌نمودن مردم به جنایات رژیم پهلوی بیشتر اوقات به شهرستان‌های اطراف تهران می‌رفت. یکی از شب‌ها تصمیم گرفت به منطقه «پارچین» برود اما وسیله‌ای پیدا نکرد. قرار شد با موتور به آنجا برویم. در میان راه در حالی‌که هنوز مسافت زیادی تا روستا بود، موتور خراب شد. در تاریکی شب پیاده به طرف روستا رفتیم. آن شب حتی نور ماه هم نمی‌تابید. مقداری از راه را رفتیم. پدرم گفت: «من یک صلوات می‌فرستم و تو هم موتور را روشن‌کن، ان‌شاء‌الله روشن می‌شود.»

با صلوات پدر موتور روشن شد. آن شب پدر سخنرانی مفصلی کرد و صبح روز بعد با همان موتور به تهران بازگشتیم.

منبع: یادنامه شهدای 57 به نقل از سایت شهید آوینی

20 خرداد، شهادت آیت‌الله «سید محمدرضا سعیدی» در زندان رژیم پهلوی (1349 ش)

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی