حکایت خوبان ۱۳۸ | سیلی در مقابل سیلی!

سیلی در مقابل سیلی!

رضاشاه دستور کشف حجاب را داده بود و مأموران این دستور را با شدت اجرا می‌کردند. من در یکی از خیابان‌ها دیدم زنی با چادر می‌رود. تا چشم یکی از افسران به آن زن افتاد، با شدت یک سیلی به او زد و چادر را از سرش کشید به طوری که من وحشت‌زده شدم.

ناگهان دیدم یک کالسکه همانجا ایستاد و مرحوم سید ابوالقاسم کاشانی از آن پیادهشد و از پشت سر یک سیلی محکم به آن افسر زده و او را به لرزش درآورد و باز سوار کالسکه شده و رفت. آن افسر مانند کسی که استخوانی در گلویش گیر کند، دیگر نتوانست کلمه‌ای حرف بزند.

منبع: سایت سیره علما

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی