تلفنی به من گفتند:
«یه مشت لاتولوت آمدهاند میگویند میخواهیم برویم ستاد جنگهای نامنظم.»
...
چند روز بعد، اهواز، با موتورسیکلت ایستاده بودند کنار خیابان. یکیشان گفت: «آقای دکتر خودشان گفتند بیایید.»
میپریدند از روی گودال، رود، سنگر. آرپیجیزنها را سوار میکردند ترک موتور، میپریدند. نصف بیشترشان همان وقتها شهید شدند.
دکتر چمران، استاد دانشگاه جبهه هم بود. بلد بود چهجوری با جوانان مملکت کار کند.
براساس کتاب چمران
نظرات (۰)