ماشین دنبالش آمده بود. پوتینهایش را واکس زده بودم. ساکش را بسته بودم. تند تند اشکهای صورتم را با پشت دست پاک میکردم. مادر آمد. گریه میکرد.
«مادر! حالا زود نبود بری؟ آخه تازه روز سوم زندگیتونه.» خودش هم گریهاش گرفته بود...
دستم را کشید، برد گوشه حیاط. گفت «این پاکتها را به نشانیهایی که روش نوشتم برسون. وقت نشد خودم برسونمشون. زحمتش میافته گردن تو.»
پولهایی که برای کادوی عروسیاش جمع شده بود، تقسیم کرده بود؛ هر پاکت برای یک خانواده شهید.
شهید ردانیپور
براساس تارنمای آوینی
"نما"ی "مسجد" نه فقط سنگ و آهن و سیمان، که مجموع عناصری است که یک نفر در ارتباط با مسجد آن را مشاهده میکند. بیایید این نما را معرفت افزا کنیم!
"مسجد نما" میخواهد دستیاری برای فعالان فرهنگی مساجد باشد.
استفاده از محتواها و طرح ها برای همه و در همه جا آزاد است. حتی در صورت حذف نشان "مسجد نما"ی گوشه طرح ها!
»»انشاءالله بستههای تابلو اعلانات و نشریات، حداکثر تا عصر چهارشنبه هر هفته آماده دریافت خواهد بود.
»» با توجه به محدودیتها، لطفا برای اجرایی شدن پیشنهادات بسیار سازنده و خوب خود شکیبا باشید.
در این سایت هیچ گونه حق تالیفی وجود ندارد و استفاده از مطالب بدون هیچ قید و شرطی آزاد است
ارتباط با مسجدنما: شماره پیامک: 1000150160170، رایانامه: masjednama@gmail.com
نظرات (۰)