مردم، جسد طلبه شهید، سید عبدالحمید را به مسجد بردند و در آنجا به سینهزنی و نوحهخوانی پرداختند. آیتالله بهبهانی و دیگر روحانیان نیز در مسجد حاضر شدند. سربازان دولتی به مسجد حمله کردند. یک لحظه اضطراب سراسر مردم را فرا گرفت.
در این هنگام دیدند آیتالله بهبهانی خود را بر روی یک بلندی رسانید و سینه خود را باز کرد و رو به مردم گردانیده و با صدای بلند چنین میگفت:
«ای مردم! نترسید، واهمه نکنید. اینها کاری داشته باشند، با من دارند. این سینه من! کجاست آنکه بزند؟ شهادت و کشته شدن، ارث ماست.»
با این حرفها آرامش به دلهای مردم برگشت.
براساس گلشن ابرار
آیتالله سید عبدالله بهبهانی
نظرات (۰)