میگفت: «اینجوریها هم نیست!» باز سخنران میگفت: «خدا میبخشد؛ هرچه که باشد.» اما قبول نمیکرد که نمیکرد. معلوم نبود از خودش مأیوس شده است یا از خدای خود. اما معلوم بود که از خودش بدش آمده به خاطر آنهمه گناه بزرگ... تا اینکه سخنران تیر آخر را زد:
قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ[1]
بگو: اى بندگان من که با شرک یا ارتکاب گناهان دیگر بر خویشتن ستم کردهاید، مبادا از رحمت خدا ناامید شوید؛ چراکه خدا همه گناهان را مىآمرزد. همانا اوست که بسیار آمرزنده و مهربان است.
همین آیه کافی بود برای اینکه او را زمین بزند. بغضش ترکید و اشکش جاری شد. شاید منتظر چنین فرصتی بود برای آشتی با خدا؛ راستی، چه زمانی بهتر از ماه مبارک رمضان؟
نظرات (۰)