دکترها ما را مأیوس کردند و گفتند هر دو چشم پدرم علاجناپذیر است. پدرم به من خیلی انس داشت؛ حتی برایش راحت نبود با دیگران دکتر برود.
مانده بودم چه کنم. از طرفی طلبه بودم؛ سعادت دنیا و آخرت من در قم بود. از طرفی هم اگر به مشهد برنمیگشتم، ایشان مطلقاً نمیدید و مجبور بود معطل و ازکارافتاده یک گوشهای بنشیند!
یکی از دوستانم پیشنهاد داد به خاطر خدا، دست از قم بکشم؛ خدا هم دنیا و آخرت مرا از قم به مشهد منتقل کند. من هم تصمیم گرفتم در مشهد به پرستاری پدر مشغول شوم. معتقدم اگر در زندگی توفیقی داشتهام، ناشی از همان نیکی به پدر و مادرم بوده است.
رهبر معظم انقلاب
نظرات (۰)