دریافت
حجم: 67.6 کیلوبایت
ایام ویژه
آخرین لحظات...
روز آخر که روز سیزدهم خرداد ماه بود دکترها هم دیگر مأیوس شده بودند. برای این که هر چه دارو به کار میبردند، فشار خون بالا نمیآمد. آقایان دکترها و چند تا از دوستان این طرف و آن طرف با حالت ناراحتی نشسته بودند و نمیتوانستند چیزی بگویند. آقای دکتر فاضل و آقای دکتر عارفی یک جا نشسته بودند، من رفتم پیش شان گفتم چه خبر است؟ چرا این طوری نشستهاید و زانوی غم بغل کردید؟ دکتر فاضل به من گفت: فلانی، آقا تا یکی دو ساعت دیگر، بیشتر نمیتوانند حرف بزنند. شما برو هر چه میخواهی از آقا بپرس. گفتم: خیلی خوب و رفتم در اتاق، دیدم صورت آقا نورانی شده و چهره ایشان گل انداخته است و دارند نماز میخوانند. آقا از شب پیش نماز میخواندند. یعنی از ساعت ده شب قبل از روز فوتشان نماز میخواندند و آن شب دیگر آقای انصاری ایشان را برای وضو مهیا نکرد. برای این که خودشان دیگر نگفتند که من وضو میخواهم، چون از شب تا صبح بیدار بودند و نماز میخواندند. آقا هیچ کاری دیگری انجام نمیدادند، فقط نماز میخواندند. من رفتم داخل اتاق، دیدم دارند نماز میخوانند. همان طور که خوابیده بودند، با آن فشار سرشان را بالا میآوردند به عنوان رکوع و بعد دوباره برای سجود. من هر چه کردم با آقا حرف بزنم، دلم نیامد آن فضای معنوی را به هم بزنم. بعد فقط یک کمی به ایشان نگاه کردم و از اتاق آمدم بیرون. ساعت سه بعد از ظهر حالشان بد شد که دستگاهها شروع کرد به کار و ساعت ده شب هم ایشان فوت کردند. (سید احمد خمینی، کتاب فصل صبر، ص20)
14 خرداد 1368/رحلت حضرت امام خمینی(ره)
نظرات (۰)