نه دلشان میآمد من را تنها بگذارند، نه دلشان میآمد جبهه نروند. این اواخر قبل از رفتنشان هر روز با هم یکیبهدو میکردند. شوهرم به پسرم میگفت: «از این به بعد، تو مرد خونهای؛ باید بمونی از مادرت مراقبت کنی.»
پسرم میگفت: «نه آقاجون! من که چهارده سالم بیشتر نیست. کاری ازم بر نمیآد. شما بمونید پیش مادر بهتره.»
-اگه بچهای، پس میری جبهه چه کار؟ بچهبازی که نیست.
- لااقل آب که میتونم به رزمندهها بدم.
دیدم هیچکدام کوتاه نمیآیند، گفتم: «برید! هر دو تاییتون برید!»
13 جمادیالثانی-وفات امالبنین: روز تکریم مادران و همسران شهدا
منبع: کتاب مادران شهدا (روزگاران)
نظرات (۰)