خانه بزرگی داشت. امیرالمومنین (علیهالسلام) به او فرمود: «خانه به این بزرگی به چه دردت میخورد؟ تو در آخرت به آن نیازمندتری!» سپس ادامه داد: «البته اگر بخواهی میتوانی همین خانه را وسیله رسیدن به آخرت قرار دهی، اگر برای مهماننوازی و صله رحم و کمک به مسلمین و... باشد»
عاصم که این کلام امام را شنید، از زندگی زاهدانه برادرش شکایت کرد. امیرالمومنین دستور داد او را بیاورند. وقتی آمد، به او فرمود: «ای دشمن خود! شیطان عقلت را گرفته است! از دنیا بریدهای و به زن و فرزندت سخت میگیری؟
أَ تَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَکَ الطَّیِّبَاتِ وَ هُوَ یَکْرَهُ أَنْ تَأْخُذَه[1]
خیال میکنی خدایی که نعمتهای حلال را برای تو قرار داده، از بهرهگیری آنها ناراحت میشود؟»
گفت: «من همان کار تو را میکنم یا امیرالمومنین! هم لباس سخت هم غذای بد.» امام با ناراحتی پاسخ داد: وای بر تو... خداوند بر پیشوایان عادل واجب کرده که ضعیفترین طبقات ملت خود را مقیاس زندگى شخصى خود قرار دهند تا سختى فقر و تهیدستى به آن طبقه اثر نکند.»
نظرات (۰)