حکایت خوبان 103 | فقط یک قدم

فقط یک قدم

 

ابوسعید ابوالخیر در مسجدی سخنرانی داشت. مردم از تمام اطراف روستاها و شهرها آمده بودند. جای نشستن نبود و بعضی‌ها در بیرون نشسته بودند.

شاگرد ابوسعید گفت: شما را به خدا هر جا که هستید، یک قدم پیش بگذارید. همه یک قدم پیش گذاشتند. سپس...

نوبت به سخنرانی ابوسعید رسید. ابوسعید پس از مدتی سکوت گفت: هر چه من می‌خواستم بگویم شاگردم به شما گفت؛ شما فقط یک قدم به جلو حرکت کنید تا خدا ده قدم به شما نزدیک شود.

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی