همه کارهاش رو حساب بود. وقتی پاوه بودیم، هر روز صبح محوطه را آبوجارو میکرد، اذان میگفت... تا ما نماز بخوانیم، صبحانه حاضر بود. کمتر پیش میآمد کسی توی این کارها از او سبقت بگیرد.
خیلی هم خوشسلیقه بود. یکبار یک فرشی داشتیم که حاشیه یک طرفش سفید بود. ابراهیم وقتی آمد خونه، گفت: «آخه عزیز من! یه زن وقتی میخواد آرایه خونه رو عوض کنه، با مردش صحبت میکنه. اگه از شوهرش بپرسه اینو چهجوری بندازم، اونم میگه اینجوری!» و فرش را چرخاند، طوری که حاشیه سفیدش افتاد بالای اتاق.
17 اسفند 1362- شهادت محمدابراهیم همت
براساس کتاب یادگاران، انتشارات روایت فتح
نظرات (۰)