حکایت خوبان 102 | همه را ریختی زمین!

همه را ریختی زمین!

 

مرحوم حاج شیخ رجبعلی خیاط با عده‌ای به کربلا مشرف شده بودند. در میان آن‌ها یک زن‌وشوهری بودند.

 یک روز که پس از زیارت از حرم بیرون آمده و برمی‌گشتند، این زن و شوهر با فاصله زیادی از شیخ و در پشت سر ایشان راه می‌رفتند. در میان راه در ضمن صحبتی که بین آن‌ها می‌شود، آن خانم یک نیشی به شوهرش زده و سخنی آزاردهنده به وی می‌گوید.

هنگامی‌که همه وارد محل استراحت می‌شوند و آقا شیخ رجبعلی به افراد زیارت قبول می‌گوید، به آن خانم که می‌رسد، می‌فرماید: تو که هیچ، همه را ریختی زمین!

آن خانم می‌گوید: ای آقا! چه‌طور؟ من این‌همه راه آمده‌ام کربلا، مگر من چه‌کار کرده‌ام؟!

فرمود: نیشی که زدی، همه‌اش رفت!

منبع: گروه تلگرامی معرفت به نقل از آیت‌الله فاطمی‌نیا

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی