درنگ 100 | مقصد؛ مسلک...

مقصد؛ مسلک...

«یکی از سردارها درباره‌ یکی از بچه‌های لات جبهه می‌گفت؛ وقتی او را می‌فرستادند نگهبانی در خط مقدم می‌خوابید! نماز خواندنش همه را می‌خنداند! و... و در خواب به همان آدمِ لات، یک‌شب خبر شهادت را می‌دهند... آخر کار در همان حمله بعثی‌ها شهید هم شد و رفقایش ماندند!»

از آنجایی بترسیم که خیال کنیم آدم‌های بی‌عیب و نقصی هستیم و این فکر از طریق ما وارد تشکیلاتمان بشود. یعنی بین ما و دیگران یک مجموعه از بحث‌های ظاهری بخواهد وجه تمایز بشود!

این نشود که همین خوب بودنمان کار دستمان می‌دهد! آخرش بقیه به مقصد می‌رسند و ما هنوز گیر بقیه می‌مانیم. این‌ها هم مهم است ولی معیار چیز دیگری است... از کجا معلوم، شاید این‌ها زودتر برسند ولی ما جا بمانیم. حاج‌آقای مجتهدی می‌فرمود: «مقدس‌مآب‌ها ماندند و استخاره کردند. استخاره آن‌ها بد آمد. با امام حسین نرفتند ولی لات‌ها یا علی گفتند و رفتند.» شاید برای جذب بقیه به یک تشیکلات ایمانی نیاز نباشد که مسلک طرف را در درجه‌ اول بسنجیم، بلکه باید بینیم هنوز امکان رسیدنش به مقصد هست یا خیر؟! که زهیربن‌قین عثمانی مسلک بود ولی کربلایی شد...

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی