«مست بود، اما مست درد و رنج. با خودش حرف مىزد. نزدیکش شدم. باخدا دعوا داشت و او را محکوم مى کرد و اعدام مى نمود. وقتى چشمش به من افتاد، خیال کرد که خدا مدافعى پیداکرده است، این بود که ایستاد و من هم ایستادم و رو به من، باخدا فریادها داشت. ناله هایش را کرد. منتظر بود که چیزى بگویم، اما حرفى نزدم. پرسید: چرا حرفى نمى زنى؟»
خیلی از دوروبریهایمان این چنیند، پر از درد و رنج! و البته آنقدر خوشحال میشوند که کسی همدردشان شود، ولو اولش به روی خودشان نیاورند... ما تا زمانی که همدرد با اینها نشویم، دلمان برای اینها درد نمیگیرد و تا زمانی که دلدرد نگیریم پی درمانش هم نمیرویم...
اگر میبینیم که خدا به ما لطف و عنایتی کرده، دوا و دکتری سر راه ما قرار داده، بخیل نباشیم... اشکالی ندارد که اگر بتوانیم واسطهای برای بقیه نیز بشویم! جا دارد که شیعه پیامبر و امیرالمؤمنین خود طبابت بکنند نه اینکه... که حضرت امیر(علیهالسلام) در مورد پیامبر فرمود: «طبیب دوار بطبه»[1] یعنی پیامبر خودش را به مریض میرساند نه اینکه منتظر شود تا بقیه بیایند نزد او...
نظرات (۰)