خوب است کمی هم به خدایِ خودمان برسیم! بعضی وقتها که به فکرِ جذب بقیه به مسجد و حلقاتِ معرفتی میافتیم (تا بلکه خدایی بشوند) بعضاً این خدایی کردنها موجب جدا کردنها میشود! چون نمیتوانیم حرف خدا را بزنیم، موجب جدایی از خدا میشویم... با اینکه میدانیم کسی از خوبیها بدش نمیآید، ولی انگار «ما» نمیتوانیم خوبیها را درست انتقال دهیم! انگار مشکل ما هستیم که «خوب» نشدهایم...
داستان سلیم بن قیس را شنیدهاید در زمان حجاج؛ قرار بود هرکسی او را دستگیر کند و تحویل دهد، به بهشت دنیایی برسد؛ ولی از شما چه پنهان، هر کس با او لحظاتی همصحبت میشد، همه بهشتش را بعد از همان چند لحظه؛ خود سلیم میدید! البته خیلی هم جای تعجب نیست، شاگرد حضرت امیر است دیگر و حامل پیام «کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُم»[1]
یعنی مردم را با خودتان به سمت ما متمایل کنید با همه کارهایتان. مگر میشود کسی خدا را در زندگیاش بیابد ولی زندگیاش خدایی نشود؟ قطعاً آن کارهایی را میکند که خدا میخواهد... دقت کنیم که خدایمان، خدای نظم است، خدای پاکی است و تمیزی و زیبایی و...
انشاءالله حواسمان به خدایمان نیز هست...
نظرات (۰)