در یکی از ماموریتهای دیگر در ساختمانی مستقر بودیم و دختر سرایدار مجموعه که هشت یا نه سال بیشتر نداشت، درخواستی داشت و نامهای نوشته بود تا آن را به یکی از نهادهای کشور بدهیم، بلکه مشکلات پدرش حل شود . شهید کریمی بچهها را جمع کرد و گفت: «این نامه تا به آن نهاد برسد، ممکن است در بروکراسی اداری به فراموشی سپرده شود. اگر موافق باشید خودمان مبلغی را تهیه کنیم و به آنها هدیه بدهیم و بگویم از همان مکانی که آنها خواستهاند این مبلغ هدیه شده است». خودش بیشترین پول را گذاشت و بقیه رفقا هم پول دادند و مبلغ را به سرایدار ساختمان دادیم. اشک در چشمان پدرش جمع شده بود.
شهید مدافع حریم اهل بیت، امین کریمی، روایت از دوست شهید
نظرات (۱)