درنگ 93 | تکه های چوب...

تکه های چوب...

تکه های چوب هم که باشیم اگر دور هم جمع شویم به این راحتی ها کسی از پس ما بر نمی آید چه برسد به اینکه مسلمانان باشی و اهل دین...

روزی پدری ، در واپسین لحظات عمرش فرزندانش را جمع کرد و دست هر کدام تکه چوبی داد... گفت که تک تک ؛ آنها را بشکنند. فرزندان هر کدام راحتی چنین کردند . این بار پدر دست هر کدام دسته ای از چوب ها را داد و گفت حال بشکنید... وقتی دید نتوانستند گفت: هر موقع جمعتان جمع باشد هیچ کس از پستان بر نمی آید...قشنگ تر بگویم: منظورم آیه ی  « اعتصموا بحبل الله جمعیاً و لاتفرقوا» است.

روزی پدری دیگر ، در همین انقلاب اسلامی خواست این آزمایش را تکرار کند. همه فرزندانش را صدا زد تا به دستشان تکه های چوب بدهد که ناگهان همه ی فرزندان با هم "هفته ی وحدت" را به او تبریک گفتند!!!

پدر هم گفت : در جایی که همه خود را برابر می دانند و همه مسلمانند، برای تحقق عدالت برای کل انسان ها دور هم جمع شده اند، همه از ظلمِ ظالمان عالم ناراحت و از ستم به پابرهنگان عصبانی... همه در این جامعه یکی هستند و بهترین راه مبارزه ی دشمن با اینها تفرقه....

 

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی