شهدا 90 | من باید تو را پرت کنم پایین!

من باید تو را پرت کنم پایین!

 

در حال تمرین پرواز توى بالگرد نشسته بودیم. احمد سکان‌دار بود. استاد آمریکایى نگاهى به او کرد و گفت: اگر الآن بخواهم تو را پرت کنم بیرون، چطور مى‌خواهى از خودت دفاع کنى؟

 احمد به‌قدری از نیروهاى بیگانه و خلق‌وخوی ضداسلامى آنان بدش مى‌آمد که نگاهى به استاد کرد. وقتى لبخند شیطنت‌آمیز و تحقیرکننده استاد را دید، یقه او را گرفت و گفت: من باید تو را از این بالا پرت کنم پایین. با استاد گلاویز شد.

استاد به زبان انگلیسى شروع به التماس کرد. صورتش سرخ شده بود. ما از احمد خواستیم که یقه او را رها کند و مواظب باشد که بالگرد سقوط نکند و او قبول کرد. وقتى به زمین نشستیم، استاد به‌قدری از جسارت احمد و جرئت او یکه خورده بود که به همه ما گفت: بعدازاین استاد شما احمد کشورى است.

 

خاطره سرهنگ باباخانی از دوران تحصیل خلبان شهید احمد کشوری در خارج از کشور

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی