یک مطلبى را مىخواستند که تقریباً اسارت ایران بود و مىگفتند باید از مجلس بگذرد. آن را به مجلس بردند و همه اهل مجلس ماندند که چه باید بکنند؛ ساکت که چه بکنند. در یک مجله خارجى نوشته است که یک روحانى با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: حالا که ما بناست از بین برویم، چرا خودمان از بین ببریم خودمان را؟ رأى مخالف داد. بقیه جرئت پیدا کردند و رأى مخالف [دادند]؛ رد کردند اولتیماتوم را. آنها هم هیچ غلطى نکردند. بناى سیاسیون هم همین معناست که یک چیزى را تشر مىزنند ببینند طرف چه جورى است؛ اگر چنانچه طرف ایستاد مقابلشان، اینها عقب مىزنند و اگر چنانچه نه، آن بیچاره عقب رفت، اینها هم جلو مىآیند. حیوانات هم همینجورند. حیوانات هم همین خصوصیات را دارند که اول مىآید جلو ببیند این چه آدمى است. اگر این آدم ایستاد دستش را بلند کرد، فرار مىکند. اگر این فرار کرد، دنبالش مىکند. این خوى حیوانى است.
صحیفه امام، ج3، ص: 245
نظرات (۰)