دریافت
حجم: 291 کیلوبایت
به بیحجابها چیزی نمیفروشیم!
دختر یکی از این آدم های طاغوتی که باباش تو دم و دستگاه شاه برو بیایی داشت آمد در مغازهاش. یادم نیست چه میخواست، ولی میدانم محمود کاوه چیزی بهش نفروخت. دختر عصبانی شد. حتی محمود را هم تهدید کرد، ولی باز بهش چیزی نفروخت. شب همان دختر با پدرش آمدند در منزلمان و بدون مقدمه تا محمود در را باز کرد، زد درِ گوش محمود. پدرم که بابای دختر را میشناخت قضیه را هرجور بودحل و فصل کرد. بعد از این ماجرا آن دختر چند بار دیگر هم رفت مغازه، ولی محمود سر حرفش ایستاده بود:
«مابه شما بیحجابها چیزی نمیفروشیم»
برگرفته از وبلاگ :خاطراتی کوتاه از زندگی سراسر حماسه شهید کاوه
نظرات (۰)