روزنوشت 46 | نامه‌ای که نمی‌گذارند بخوانی!

دریافت
حجم: 226 کیلوبایت

نامه‌ای که نمی‌گذارند بخوانی!

حتما که نباید دست و پای آدم را بگیرند و چشمانش را ببندند تا نتواند مهم‌ترین کارهار را بکند؛ کافی است او را به کارهای بی‌خود و بی‌اهمیت سرگرم کنند تا سراغ کارهای مهم نرود. مثلا اگر مظلومی از درد ظلم ناله می‌کند، برای این که نگذارند تو به او کمک کنی، کافی است که به قلدری بگویند کمی آن طرف‌تر عربده‌کشی کند تا همه حواس‌ها پرت شود و کسی صدای مظلوم را نشنود!

***

حالا یک اتفاق نادر افتاده است. نامه‌ای نوشته شده از سوی امام برای امت، یا از سوی فرمانده برای سربازان. البته امتی که هنوز بالقوه امت است و سربازانی که هنوز به سپاه اسلام نپیوسته‌اند! کافی است که به این نامه سراسرِ عشق امام توجه کنند و توصیه‌های مهربانانه‌اش را بها دهند.

اما فکر می‌کنی که عربده‌کش‌های عالم اجازه می‌دهند؟ نه! پس این وظیفه من و توست که از راه‌های ناشناخته بکوشیم برای رسیدن این نامه به مخاطبینی که هنوز آگاهی درستی ندارند از آن.

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی