روزنوشت 55 | داستان دو سیلی

دریافت
حجم: 135 کیلوبایت

داستان دو سیلی

دشمن بعضی روزها را فراموش نمی‌کند. چون بدجوری سخت گذشته‌ است برایش. درست مثل وقتی که یک قلدر سیلی محکمی بخورد از یک آدم به ظاهر معمولی. مثلا آیا می‌دانستید که ما در 20 فروردین 1359 با آمریکا قطع رابطه کردیم؟ احتمالا نه! ولی مطمئنا آمریکایی‌ها خوب یادشان هست. چون همان ابتدا با سیلی محکممان،‌ صورت‌شان را به دیوار دوختیم! جالب است که پیشنهاد قطع رابطه از خودشان بود که با استقبال بی‌نظیر ما همراه شد!

تازه این برای آن اول‌ها بود. 27 سال بعد، درست در همان روز سیلی دوم وارد شد. با این تفاوت که دیگر ما حتی به ظاهر هم معمولی نبودیم. این بار سیلی را یک ابرقدرت به یک قلدر زد. با انرژی هسته‌ای!

خب در جواب این همه سیلی، راه‌کار دشمن چیست؟ اولش جنگ است، ولی آن که جواب نداد. پس باید از طریق مذاکره و تعامل وارد می‌شدند. همین کار را هم کردند. چند سالی اصرار کردند تا مسوولین ما- به دلایلی- پذیرفتند و از این طرف رهبری و مردم با این که به نتیجه مذاکرات امیدی نداشتند، از دولت حمایت کردند و از آن طرف دشمن فریب‌کاری و سیاست‌بازی را ادامه داد.

اینک 20 فروردین نزدیک است و همه منتظر سیلی سوم هستیم و از این روست که با هم‌دلی و هم‌زبانی برای مسوولین‌مان آرزوی موفقیت می‌کنیم.

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی