شهدا 54 | دو نما از دو مادر شهید

دریافت
حجم: 212 کیلوبایت

دو نما از دو مادر شهید 

یک-

اخبار جنگ را که در تلویزیون می‌دیدم، از خودم خجالت می‌کشیدم که پسرهام توی خانه هستند.

بالاخره، خودم راهی‌شان کردم.

آن‌ها هم ازخداخواسته، هر چهارتا باهم رفتند.

دو-

کم حرف می‌زد. سه تا پسرش شهید شده بودند.

ازش پرسیدم: «چند سالته مادر جان؟!»

گفت: «هزار سال!»

خندیدم.

گفت: «شوخی نمی‌کنم. اندازه هزار سال به‌م سخت گذشته.»

صداش می‌لرزید.

دو خاطره‌ از «کتاب مادران شهدا» از مجموعه کتاب‌های «روزگاران» انتشارات روایت فتح. این هفته، روز وفات ام‌البنین، روز تکریم مادران شهداست.

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی