شهدا 68 | شب احیاء در جبهه

شب احیاء در جبهه

اولین بار بود که می‌رفتم جبهه. شب قدر که رسید، به اتفاق چند تا از بچه‌ها رفتیم مراسم احیاء. جمعیت رو که دیدیم، تعجب کردیم؛ از مجموع 350 نفر افراد گردان، فقط بیست نفر اومده بودند!

شب دوم هم همین‌طور بود.

برام سؤال شده بود که چرا بچه‌ها برا احیا نیومدند؟ با خودم گفتم نکنه خبر نداشته باشند؟!

... از محل برگزاری احیاء اومدم بیرون. پشت مقر ما صحرایی بود که شیارها و تل زیادی داشت. به سمت صحرا حرکت کردم. نزدیک شیارها که رسیدم، دیدم در بین هر شیار، رزمنده‌ای روبه‌قبله نشسته، قرآن رو روی سرش گرفته و زمزمه می‌کنه.

مراسم احیاء از بلندگو پخش می‌شد. بچه‌ها صدا رو می‌شنیدند و توی تنهایی و تاریکی حفره‌ها، با خدا راز و نیاز می‌کردند.

بعدها متوجه شدم آن بیست نفر هم که برای مراسم عزاداری و احیا آمده بودند، مثل من تازه‌وارد بودند.

راوی: شهید رضا صادقی یونسی

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی