شهید بابائی در منزل یک تلویزیون ۱۴ اینچ سیاهسفید داشت. دکتر «ر.» از این موضوع آگاه بود. گفته میشود ایشان بهمنظور ارج نهادن به زحمات سرهنگ بابائی در زمانی که ایشان در خانه نبودند، یک دستگاه تلویزیونرنگی به منزلشان میفرستد. فرزندان بابائی با دیدن تلویزیونرنگی خوشحال میشوند، ولی همسر ایشان علیرغم اصرار بچهها جعبه تلویزیون را باز نمیکند. چند روز از این ماجرا میگذرد و شهید بابائی از مأموریت بازمیگردد. بچهها با ورود پدر خبر خوش تلویزیونرنگی را به او میدهند و...
شهید بابائی از اینکه خانمش تلویزیون را قبول کرده، ناراحت میشود. بچهها منتظر بودند تا پدر از راه برسد و اجازه باز کردن جعبه را بدهد. شهید بابائی سر بچهها را گرم میکند و در اوج بازی و خوشحالی، از آنها میپرسد: بابا را بیشتر دوست دارید یا تلویزیون رنگی را؟
بچهها میگویند: بابا را.
سپس به آنها میگوید:
الآن بچههایی هستند که پدرشان را ازدستدادهاند و تلویزیون هم ندارند. چون خداوند به شما نعمت پدر را داده، پس بهتر است این تلویزیون را به بچههایی بدهیم که پدر ندارند.
نظرات (۰)